معنی ولادت مسیح

حل جدول

لغت نامه دهخدا

ولادت

ولادت. [وِ دَ] (ع مص) ولاده. زادن. وضع حمل کردن. زائیدن. (غیاث اللغات):
با مسیحی که به تعلیم ودود
در ولادت ناطق آمد در وجود.
مولوی.
زنان باردار ای مرد هشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی (گلستان).


ولادت گاه

ولادت گاه. [وِ دَ] (اِ مرکب) محل تولد. زادگاه:
ای سپاهان سروری کن بر زمین چون آسمان
در جهان تا تو ولادت گاه چونین سروری.
سنایی.


مسیح

مسیح. [م َ](اِخ) نام حضرت عیسی(ع) بدان جهت که متبرک آفریده شده.(ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند.(آنندراج)(غیاث). عیسی علیه السلام.(دهار). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است. موافق کتب عهد عتیق هر پادشاه یهود مسیح بود یعنی وقت نشستن بر تخت به دست پیغمبر کاهن بزرگ زمان خود روغن مالی میشده و انبیاء بنی اسرائیل پیش گوئی کرده بودند که مسیح(پادشاه) بزرگی از یهود خواهد برخاست که باعث نجات ایشان خواهد شد. ایشان حضرت عیسی را برای این قبول نکردند که شاه نبود و به دست پیغمبر یا کاهنی روغن مالی نشده بود و فلسطین را هم از دست رومیها آزاد نکرد، مقصود از پیش گوئی انبیاء، پادشاه باطن و نجات دهنده ٔ روح مؤمنین بوده که صفت یک پیغمبر است و یهود شاه ظاهری فهمیدند.(فرهنگ نظام). عیسی(ع) به مسیح ملقب گشته، زیرا که از برای خدمت و فدا معین قرار داده شده است.(قاموس کتاب مقدس). این کلمه و کلمه ٔ مسیحا در تورات به پادشاهان و پیغامبران و هر کس که رسالتی از غیب داشته اطلاق میشده و در میان عیسویان وقتی مسیح یا مسیحا گویند مراد عیسی بن مریم است.(یادداشت مرحوم دهخدا). مسیح کلمه ای است مأخوذ از عبری «ماشیاخ » به معنی منجی و نجات دهنده و آمدنش به ملت یهودوعده داده شده است و به عقیده ٔ عیسویان همان حضرت عیسی(ع) است.(از دائره المعارف کیه). مؤلفان اسلام در اصل کلمه ٔ مسیح اختلاف بسیار دارند. فیروزآبادی(متوفی به سال 816 هَ.ق.) صاحب قاموس در این موضوع 56 قول را در کتاب «بصائر ذوی التمییز فی لطایف الکتاب العزیز» نقل کرده گوید: در اشتقاق مسیح اختلاف است و بعضی آن را سریانی و اصلش را «مشیحا» دانسته اند و عرب آن را معرب کرده است.
عیسی. روح اﷲ. کریسطوس. نور عذرا. مسیحا. رجوع به عیسی(ابن مریم) و مسیحا شود:
کنون روم و قنوج ما را یکی است
چو آواز کیش مسیح اندکی است.
فردوسی.
کی عجب گر با تو آید چون مسیح اندر حدیث
گوسفند کشته از معلاق و مرغ از بابزن.
کمال عزی.
این یکی گویا چرا شد نارسیده چون مسیح
وآن دگر بی شوی چون مریم چرا برداشت بار.
منوچهری.
بکشم منت لک الویل بدان زاری
که مسیحت بکند زنده به دشواری.
منوچهری.
چون دوشش جمع برآئید چو یاران مسیح
بر من این ششدر ایام مگر بگشائید.
خاقانی.
از این و آن دوا مطلب چون مسیح هست
زیرا اجل گیاست عقاقیر این و آن.
خاقانی.
تا کی چو مسیح بر تو بینند
از بی پدری نشان مادر.
خاقانی.
ای نظامی مسیح تو دم توست
دانش تو درخت مریم توست.
نظامی.
- مسیح الدجال، مسیح دجال. مسیح کذاب. مراد دجال است. و رجوع به دجال شود.
- مسیح بن مریم، مسیح مریم. مسیح فرزند مریم. مسیح. حضرت عیسی(ع). و رجوع به عیسی(ابن مریم) و مسیح شود.
- مسیح پرست، مسیحی. پیرو حضرت عیسی(ع). که دین عیسوی دارد. رجوع به مسیحی شود:
آمد آن رگزن مسیح پرست
نیش الماسگون گرفته به دست.
عسجدی.
بود دستورش آن زمان بر دست
دادگرپیشه ٔ مسیح پرست.
نظامی.
- مسیح دجال، مسیح کذاب. دجال. و رجوع به دجال شود.
- مسیح دم، مسیحادم. مسیح نفس. حیات بخش و محیی. و رجوع به مسیحادم و مسیح نفس شود:
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو بدست کن ای مرده دل مسیح دمی.
حافظ.
کجاست زنده دلی کاملی مسیح دمی
که فیض صحبتش از دل برد غبار غمی.
؟
- مسیح کذاب، دجال.(دهار). رجوع به دجال شود.
- مسیح مریم، مسیح فرزند مریم. حضرت عیسی(ع). و رجوع به مسیح و عیسی بن مریم شود:
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.
سعدی.
- مسیح نفس، مسیحانفس. مسیحادم. حکیم حاذق و مرد صاحب دل و مستجاب الدعوه.(فرهنگ نظام). و رجوع به مسیحانفس و مسیحادم شود:
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد.
حافظ.
- مسیح یکشبه، خمر دوشاب.(غیاث).

مسیح. [م ِس ْ سی](ع ص) مرد بسیار سیر و سفر.(منتهی الارب). مَسیح. بسیار پیماینده و بسیار سفرکننده.(ناظم الاطباء). و رجوع به مسیح در همین معنی شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

ولادت

‎ (مصدر) زاییدن (زن)، (اسم) زایش، (اسم) هنگام تولد زمان زاییده شدن. یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: ((زنان بادار خ ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند)) ((ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. )) (گلستان)

فرهنگ معین

ولادت

زایش، زاییدگی، زمان به دنیا آمدن. [خوانش: (وِ دَ) [ع. ولاده] (اِ.)]

فرهنگ عمید

ولادت

تولد، زاییده شدن،
[قدیمی] زاییدن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ولادت

زادروز

کلمات بیگانه به فارسی

ولادت

زادروز

مترادف و متضاد زبان فارسی

ولادت

تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد،
(متضاد) مرگ

عربی به فارسی

مسیح

مسیح , عیسی

فارسی به عربی

مسیح

مسیح

معادل ابجد

ولادت مسیح

559

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری